بازدید امروز : 317
بازدید دیروز : 141
چه طور میتوان فکر غیرخدا را نکرد و دل از غیرخدا برید و دل نبست؟
در پاسخ به سوال شما گفتنی است: معمولا تصوری که عموم افراد از غیر خدا دارند, چندان دقیق و صحیح نیست. عرفا معتقدند که تمام اشیا و انسان ها مظاهر خداوند هستند و ما غیر خدا نداریم. خدای متعال تمام هستی را پر کرده و با این وجود تصور غیر خدا اصلا جایی ندارد. منتهی اگر مظهری از مسیر خدای متعال خارج شد و در تقابل با خواسته و اراده خدا قرار گرفت, پیروی از او چون گمراه کننده است, می شود به او گفت غیر خدا از آن جهت که باعث انحراف از راه خدا می شود, نه از آنجهت که خودش موجودی مستقل و غیر خدا است.
بنابراین اگر منظورتان از فکر غیر خداوند، فکر افراد یا اموری است که شما را از یاد حضرت حق باز می دارند، قطعاً باید در دوری از آن ها بکوشید؛ و اگر محبت و یاد کسی است که در راستای محبت و یاد الهی قرار دارد, نه تنها نباید آن را ترک کرد، بلکه می بایست در حفظ آن کوشید (دقت کنید).
اگر فردی زن و فرزند و خلق خدا را به خاطر خدا و چون خلق خدا هستند و دستور خداوند بر احترام پدر و مادر و خلق خدا است، دوست بدارد و در دل به یاد آن ها باشد، ناپسند نیست؛ بلکه به این دوستی سفارش شده است.
خداوند متعال انسان را به گونه ای آفریده که باید محبت بورزد و دوست داشته باشد اما این محبت و علاقه نباید استقلالی باشد. همه عالم آیت خداوند ذوالجلال است و باید حتی گیاهان و حیوانات را دوست داشت چون به او منتسب اند نه استقلالاً.
هر گونه محبتى در عالم از محبت خداوند سرچشمه مى گیرد و به طور کلى هر چیزى که کمال و فضیلتى در عالم به شمار آید، در هر موجودى که باشد، از کمالات و فضایل الهى نشأت مى گیرد و پرتوى از کمالات خداوند است. همه کمالات موجود در عالم، اگر با این دید نگریسته شوند که از خود استقلال و وجودى ندارند و قوام و بقایشان وابسته و پیوسته به وجود خداوند است و شعاعى از آن خورشید پرفروغ هستى و حیات است، مى تواند انسان را به خداوند راهنمایى کند و همچون آینه اى باشند که صفات جمال و جلال الهى را مى نمایانند.
اما اگر کمالات و فضایل و امتیازاتى که در موجودات است بریده از مبدأ هستى و زیبایى و ایستاده بر روى پاى خود و مستقل از خداوند دیده شوند، دام شیطان و مانعى بر سر راه تکامل و تعالى انسان است و باعث دور شدن از مقصد و مقصود مى گردد؛ ولى اگر به چشم آیه و نشانه اى از آن معدن کمال و عظمت دیده شوند، هر کدام نشانه راه رسیدن به مقصود مى گردند و عاملى براى شتاب در راه رسیدن به هدف والاى انسانى و الهى است.
مثلاً محبت بین دو همسر به تعبیر صریح قرآن کریم از نشانه هاى خداوند و دلیلى بر عظمت و کمالات اوست. قرآن کریم مى فرماید: «و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمة ان فى ذلک لآیات لقوم یتفکرون» از نشانه هاى خداوند این است که براى شما همسرانى آفرید که در کنارش آرامش یابید و بین شما دوستى و رحمت قرار داد در این امر نشانه هایى براى اهل اندیشه است» (روم، آیه 21).
پیامبران و اولیای الهی (علیهم السلام) که در محبت ورزی و عشق به ذات پاک احدیت از همه سرآمد بودند و در این میدان گوی سبقت را از همه ربوده بودند، در محبت ورزی به فرزندان و خانواده خود بی نظیر بودند. آنها به همه موجودات عشق می ورزیدند و در آینه آنها جمال الهی را می دیدند.
آن چه در فرهنگ اسلامى و در سیره پیشوایان وجود دارد، ترک تعلق و دلبستگى به دنیا و غیر خدایی است که انسان را از یاد خدا باز داشته از او غافل سازد. به عبارت دیگر دنیا دوستى منفى، حب عرضى است؛ یعنى این که علاقه به دنیا و متعلقات آن، همعرض عشق و توجه به خدا قرار گیرد و عرصه را بر آن تنگ نماید. اما علاقه و حب طولى یعنى دوست داشتن دوستان خدا و دوست داشتن براى رضاى او، آن حب که وسیله بندگى خدا باشد، اصلًا حبّ غیر خدایی و دنیایی نیست بلکه دوستى آخرت است.(بحارالانوار، ج 70، ص 62)
حبى که طبیعى و فطرى است، با دوستى نکوهش شده، از جهت شدت و ضعف فرق دارد. حبّ دنیا اگر در حدّ بر آوردن نیازهاى طبیعى حیات باشد نه تنها نکوهیده نیست، پسندیده نیز مىباشد. اما اگر به زیاده روى کشیده شود و مصداق شیفتگى گردد، ناپسند است.
خلاصه این که:
یاد و محبتی نکوهیده و بى ارزش است که انسان را از آخرت باز دارد. اما محبتی که انسان را به آخرت مىرساند و در راستای محبت خداست، پسندیده و نیکو است. محبت ناپسند، محبتی است که او را به خود مشغول و انسان را اسیر خود سازد.
پرسشگر گرامی!
تنها راه دور شدن از محبت های غیر خدایی –که انسان را از یاد خداوند باز می دارند- لبریز کردن دل، از عشق و محبت خداوند است.
*راههای رسیدن به عشق و محبت خداوند
1- راه نظری:
راه نظری محبت خداوند این است که بدانی تمام کمال و جمال هستی و آنچه تو داری و اشیا دارند، همه و همه از ذات هستی و خدای تعالی نشات گرفته و من و تو و جهان هستی از خود هیچ نداریم و بلکه در مقابل هستی حق تعالی فانی و هیچ ایم. باید که در توحید هستی بکوشی و نوعی فرار از کثرت به وحدت و غرق شدن در دریای وحدت هستی را درک و تمرین نمایی.
2- راه عملی:
راه عملی محبت الهی نیز آن است که در مقام اختیار و عمل خواسته حق را بر خواسته خویش برتری دهی و تنها به دنبال آن باشی که اراده حق را بر زندگی خویش حاکم کنی و اراده خویش را فانی در اراده او نمایی. ببینی خدای متعال از تو چه خواسته از واجب و مستحب؛ تمام همت خویش را مصروف تحقق آن نمایی و هیچ گاه در مقابل آن از خویش خواسته ای نداشته باشی که از مطامع دنیوی و مغایر آن باشد.
حضرت على (علیه السلام) نیز مىفرمایند: «اگر خدا را دوست مىدارید محبّت دنیا را از قلبهایتان خارج کنید»، (میزانالحکمه، ج2، ص 228، ر 3167).
عبدالرزاق کاشانى (شارح کتاب منازل السائرین) مىنویسد: «عشق و محبّت به محبوب اقتضا مىکند وصال را، و وصال میسّر نمىشود مگر به بذل روح، و انس به جمال هم اقتضا مىکند که قلب از التفات به غیر او ممنوع شود و تنها او را ببیند. یکی دان و یکی بین و یکی گوی شود. پس افراد محبّ وقتى در محبّت صادقاند که قلبشان تعلق به محبوب داشته باشد»، (شرح منازل السائرین، ص 168).
اطاعت و عبادت حق تعالی به خصوص انجام امور مستحبی پس از مطمئن شدن از انجام واجبات، در ایجاد دوستی با خداوند بسیار موثر است. عرفان عملی بیان گر این بخش از وصول عملی به توحید است. (براى مطالعه بیشتر ر.ک: محمدرضا کاشفى، آیین مهرورزى، صص 77 ـ 83).
*توضیح افزون تر:
آیات و روایات و گفتار عارفان در قالب رعایت موارد ذیل، انسان را به این عشق مىرساند:
1 - ترجیح دادن خداوند بر همه محبوبهاى دیگر، به ویژه حبّ دنیا1
2 - اطاعت ظاهرى و باطنى از اوامر و نواهى خداوند2
3 - ترجیح لقاى پروردگار بر بقاى خود3
4 - دوستى با اولیاى خدا و دشمنى با معاندان به خاطرِ خداوند4
5 - مجاهده با مال و جان در راه خدا5
6 - خشنودى و رضایت کامل از حضرت حق6
7 - حریص بودن بر خلوت و مناجات با پروردگار7
8 - اُنس با کلام خدا (قرآن)8
9 - در همه اوقات مستغرق در یاد پروردگار بودن9
10 - حقیر شمردن هر چیز دیگر در برابر محبت خداوند10
11 - دوست داشتن و مهربان بودن با همه بندگان مطیع، و دشمنى با همه کافران و گنهکاران11
12- بهترین و کلی ترین راه تقویت محبت خداوند، انجام واجبات و مستحبات دینی و وارد شدن به منطقه قرب فرایض و نوافل است. در کتاب «محاسن» أحمد بن محمد بن خالد برقی روایت میکند از امام جعفر صادق علیه السلام از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم که : قَالَ اللَهُ: مَا تَحَبَّبَ إلَی عَبْدِی بِشَیءٍ أَحَبَّ إلَی مِمَّا افْتَرَضْتُهُ عَلَیهِ. وَ إنَّهُ لَیتَحَبَّبُ إلَی بِالنَّافِلَةِ حَتَّی أُحِبَّهُ؛ فَإذَا أَحْبَبْتُهُ، کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یسْمَعُ بِهِ، وَ بَصَرَهُ الَّذِی یبصُرُ بِهِ، وَ لِسَانَهُ الَّذِی ینْطِقُ بِهِ، وَ یدَهُ الَّتِی یبْطِشُ بِهَا، وَ رِجْلَهُ الَّتِی یمْشِی بِهَا. إذَا دَعَانِی أَجَبْتُهُ، وَ إذَا سَأَلَنِی أَعْطَیتُهُ. وَ مَا تَرَدَّدْتُ فِی شَیءٍ أَنَا فَاعِلُهُ کَتَرَدُّدِی فِی مَوْتِ مُؤْمِنٍ یکْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَنَا أَکْرَهُ مَسَآءَتَهُ. 12
«خداوند عزّوجل میفرماید: بنده من هیچگونه محبتش را در دل من جای نمیدهد و موجبات محبت مرا فراهم نمی کند که در نزد من محبوب تر باشد از آنچه من بر او لازم و واجب گردانیده ام. و او پیوسته با بجا آوردن نوافل و مستحباتی که او را بدانها تکلیف نکرده ام محبت خود را در دل من بیشتر میکند تا جائی میرسد که من محب او میشوم؛ و در اینصورت که من محب او شدم، من گوش او میشوم که با آن می شنود، و چشم او میشوم که با آن می بیند، و زبان او میشوم که با آن سخن میگوید، و دست او میشوم که با آن اخذ میکند، و پای او میشوم که با آن راه میرود.
زمانی که مرا بخواند، اجابت میکنم و هنگامی که چیزی از من مسألت کند به او عطا می نمایم. و هیچگاه من در کاری که خود بدون واسطه و اسباب فاعل آن کار بوده ام، برایم درنگ و تردید حاصل نشده است مانند وقتی که خود میخواهم روح بنده مؤمنی را قبض کنم که او از مرگ کراهت دارد و من از آزار و ناراحتی او کراهت دارم.»
P}عاشقان را شادمانى و غم اوست{E}دستمزد و اجرت خدمت هم اوست{P
P}غیر معشوق ار تماشایى بود{E}عشق نبود هرزه سودایى بود{P
P}عشق آن شعله است کاو چون برفروخت{E}هر چه جز معشوق باقى جمله سوخت{P
P}تیغ »لا« در قتل غیر حق براند{E}درنگر ز آن پس که بعد »لا« چه ماند{P
P}ماند »الا الله« باقى، جمله رفت{E}شاد باش اى عشق شرکت سوز رفت13{P
با توجّه به آنکه عشق امرى دو سویه است، در قبال عشق انسان به خداوند، خداوند نیز به آدمى عشق مىورزد؛ البته عشق خداوند به بندگان خویش تفسیرى خاصّ دارد که پرداختن بدان مجالى دیگر مىجوید.14
P}یا رب ز شراب عشق سر مستم کن{E}و زعشق خودت نیست کن و هستم کن{P
P}از هر چه جز عشق خود تهى دستم کن{E}یکباره به بند عشق پابستم کن{P
(بابا طاهر)
و روشن است که مهمترین نشانه صدق این ادعا آن است که همه گامها در راه رضاىدوست برداشته شود و انسان عاشق و محب هیچگونه حرکت و سکون، تکلم وسکوت و قیام و قعودى جز آنچه مورد رضاى پروردگار است نداشته باشد.
V}پى نوشتها:
1. میزان الحکمة، محمد محمدى رى شهرى، ج 2، ح 3167 - 3156 - 3162؛ شرح منازل السائرین، ص 168.
2. آیین مهروزى، محمد رضا کاشفى، ص 86 و 87؛ نهج البلاغه، ترجمه دکتر شهیدى، نامه 69، ص 354.
3. میزان الحکمة، ج 8، حدیث 18030؛ آیین مهرورزى، ص 89 و 90.
4. اصول کافى، ج 3، ص 189.
5. مائده(54 :(5.
6. المیزان، محمدحسین طباطبایى، ج 9، ص 375؛ آیین مهرورزى، ص 94 - 92.
7. میزان الحکمة، ج 2، حدیث 3152 و 3160.
8. قوت القلوب، ابوطالب مکى، ص 8 و 105.
9. میزان الحکمة، ج 2، حدیث 3156.
11. نهج البلاغه، خطبه 193.
12. کیمیاى سعادت، محمد غزالى، تصحیح حسین خدیوجم، ج 2، ص 603 - 600؛ آیین مهرورزى، ص 98 - 85.
13. مثنوى.
14. احیاء علوم الدین، محمد غزالى، ج 4، ص 302 و 303؛ چهل حدیث، سید روح الله خمینى)ره(، ص 391 - 390؛ رساله عشق، ص 6 - 4.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید